از چيزهايى كه براى همه ما دردآور است و ما را رنج مىدهد، اين است كه ما در متن بهترين پايگاه اخلاق يعنى عبادات خود در فكر خارج آن هستيم! در متن عملى كه براى ما سازنده است متوجه امور ديگريم؛ مثلا انسان در نماز كه مناجات عبد با مولا و بهترين وسيله براى ندا و نجواى بنده با خداست، متوجه نيست كه چه مىگويد. او نه تنها از معارف نماز، آگاه نيست و نه تنها مفاهيم آن را در ذهن نمىگذراند بلكه به خارج از آن مىپردازد. گاهى انسان بر طبق شريعت نماز مىخواند، يعنى واجبات و مستحبات وضو و نماز را رعايت مىكند، ولى حضور قلب ندارد اين نماز گرچه از نظر فقهى باطل نيست، ليكن از نظر اخلاقى و كلامى نمازى بى اثر است. تامين حضور قلب در نماز، بسيار مشكل است. با اين كه هر نماز چند دقيقه، بيشتر طول نمىكشد، اين هنر در نمازگزار نيست كه موقع نماز خود را ضبط كند. اگر انسان همان چند دقيقه، خود را ضبط كند و بداند با چه كسى سخن مىگويد، بقيه امور او تامين است؛ اما چون در همان چند دقيقه، قدرت حضور و ضبط ندارد، ساير امور او هم ناكام است. نماز، صراط است و صراط با غفلت سالك نمىسازد؛ زيرا اگر انسان غفلت كند، از صراطى كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است، سقوط مىكند: "و ان الذين لايؤمنون بالاخرة عن الصراط لناكبون"(1) غفلت زدگانى كه به آخرت ايمان ندارند تحقيقا از راه راست افتادهاند. البته تلازمى متقابل وجود دارد كه نماز درست، انسان را از زشتيها باز مىدارد و اعمال زشت هم انسان را از انجام صحيح نماز و ساير عبادات باز مىدارد؛ كسى كه پيش از نماز، مواظب اعضا و جوارح خود يا حلال و حرام نباشد، در نماز هم توفيق حضور قلب نخواهد داشت و نمىداند با چه كسى سخن مىگويد در نتيجه جوابهايى را هم كه از او مىشنود، درك نمىكند. در اين صورت، بار فقهى چنين نمازگزارى به مقصد رسيده؛ در حالى كه بار كلامى و اخلاقى وى همچنان بر زمين مانده است.
گاهى انسان بر طبق شريعت نماز مىخواند، يعنى واجبات و مستحبات وضو و نماز را رعايت مىكند، ولى حضور قلب ندارد اين ماز گرچه از نظر فقهى باطل نيست، ليكن از نظر اخلاقى و كلامى نمازى بى اثر است.
قرآن كريم مىفرمايد: واى بر نمازگزارانى كه از نمازشان غافل هستند: "فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون.(2) عبادت، آنگاه در تهذيب روح و تزكيه جان مؤثر است كه عبادت كننده به مضامينش عارف و معتقد باشد و آنها را در ذهن خود حاضر كند؛ اما اگر در متن عبادت، غفلت داشته باشد، ديگر راه براى تزكيه او نيست. غفلت به تعبير ائمه عليهم السلام، چرك روح است.(3) وقتى آينه شفاف دل را چرك بپوشاند، چيزى را نشان نخواهد داد و اگر ما در متن عبادت، گرفتار غفلت و چرك شويم، راهى براى تهذيب روح نداريم. نمازهاى پنجگانه شبانه روز براى نجات انسان از غفلت است و چون انسان در نماز هم به دام غفلت مىافتد، مامور به خواندن نماز غفيله مىشود و آن، نمازى است كه بين نماز مغرب و عشاء خوانده مىشود. چون عدهاى در صدر اسلام، بين نماز مغرب و عشا، استراحت مىكردند و در فاصله بين دو نماز از ياد خدا غفلت مىكردند، خداوند براى نجات از غفلت، اين نماز را تشريع كرد و به غفيله موسوم شد. گاهى انسان در كنار دوستانش مىنشيند و سخنان عادى مىگويد و احساس خستگى نمىكند؛ اما هنگامى كه به نماز مىايستد براى او دشوار است؛ زيرا با خدا مانوس نيست و سخن گفتن با كسى كه انسان با وى مانوس نيست، ملال آور است. ما نيز اگر خواستيم ببينيم آيا با خدا مانوسيم يا نه، بايد ببينيم از خواندن قرآن كه سخن خدا با ماست و از خواندن نماز كه سخن ما با خداست، احساس ملال مىكنيم يا احساس نشاط.
اگر خواستيم ببينيم آيا با خدا مانوسيم يا نه، بايد ببينيم از خواندن قرآن كه سخن خدا با ماست و از خواندن نماز كه سخن ما با خداست، احساس ملال مىكنيم يا احساس نشاط .
آنچه گفتيم تحليل درد بود؛ راه درمان را نيز بايد بشناسيم. چون تهذيب روح، بدون شناخت درد و آشنايى با راه درمان آن ممكن نيست. راه حلى كه قرآن ارائه مىدهد يكى مراقبت از خود، و ديگرى ياد خدا است؛ انسان بايد اولا مواظب جلسات، خواندنيها، شنيدنيها، خوردنيها و پوشيدنيهاى خود باشد؛ مواظب باشد چه سخنى را مىشنود و چه مىگويد، دقت كند كه در كنار سفره غذاى حلال مىنشيند يا حرام؟ لباسى را كه بر تن مىكند بايد گذشته از حلال بودن، لباس شهرت نباشد. گاهى شخص لباسى مىپوشد تا مشهور شود و هنگامى كه از كوى و برزن مىگذرد لباسش جلب توجه كند. اين نشان مىدهد كه او گرفتار خودبينى است. اگر انسان، مواظب جلسات علمى خود باشد و سخنى جز براى رضاى خدا و به سود جامعه اسلامى نگويد، به تدريج زمينه فراهم مىشود تا به ياد خدا دل ببندد. وقتى به ياد خدا دل بست، به آسانى خاطرههاى خوب در ذهنش ترسيم مىشود. از اين رو قرآن كريم، ذكر خدا را براى غفلت زدايى و قرب به حق به ما مىآموزد. هر يك از عبادتهاى معمولى، حد و نصابى دارد ولى ياد خدا در دل و نام خدا بر لب، حدى ندارد: "يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا.(4) كسى كه زياد به ياد خدا باشد، براى وى علاقه به خدا ملكه و او در تعلق به حق و تخلق به اخلاق الهى، متخصص، مجتهد و صاحب ملكه مىشود. در اين صورت نه تنها در حال عبادت مىفهمد كه با معبود خود سخن مىگويد، بلكه در خارج از عبادت نيز به ياد حق است؛ آنگاه فرق او با ديگران روشن مىشود.
هر كس يك ساعت براى مراقبت، زحمت بكشد، ده ساعت او را حفظ مىكنند و به پيش مىبرند و قهرأ نجات پيدا مىكند، و حفظ خاطرات در نماز براى او سهل و آسان خواهد شد
ديگران در حال نماز، حواسشان نزد خدا، قيامت و معارف نماز نيست و او در غير حالت نماز نيز به ياد خدا و در نماز است: خوشا آنان كه دايم در نمازند. ذكر خدا حسنه است و هر كس در اين راه مجاهده كند و قدمى بردارد پاداش مضاعف دارد: "من جاء بالحسنة فله خير منها"(5) "من جاء بالحسنة فله عشر امثالها"(6) هر كس يك ساعت براى مراقبت، زحمت بكشد، ده ساعت او را حفظ مىكنند و به پيش مىبرند و قهرأ نجات پيدا مىكند، و حفظ خاطرات در نماز براى او سهل و آسان خواهد شد.
1- سوره مؤمنون، آيه 74.
2- سوره ماعون، آيات 4- 5.
3- مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
4- سوره احزاب، آيه 41.
5- سوره نمل، آيه 89 .
6- سوره انعام، آيه 160.
منبع:
کتاب مراحل اخلاق در قرآن، عبدالله جوادی آملی